جدول جو
جدول جو

معنی طبق پوش - جستجوی لغت در جدول جو

طبق پوش
(طَ بَ)
مکبه. سرپوش:
گفت برخیز و این ورق بردار
وین طبق پوش ازین طبق بردار.
نظامی.
حریفی جنس دید و خانه خالی
طبق پوش از طبق برداشت حالی.
نظامی.
طبق پوش برداشت ازخوان در
ز در دامن شاه را کرد پر.
نظامی
لغت نامه دهخدا
طبق پوش
تبگ پوش سرپوش تبگ سرپوش طبق
تصویری از طبق پوش
تصویر طبق پوش
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طبق کش
تصویر طبق کش
کسی که بار در طبق می گذارد و بر روی سر از جایی به جای دیگر می برد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شب پوش
تصویر شب پوش
جامه ای که شب و هنگام خواب بر تن می کنند، دستمال یا روسری که شب هنگام خواب بر سر می بندند، شب کلاه، برای مثال ز مستی باز کرده بند کرته / ز شوخی کج نهاده طرف شب پوش (سنائی۲ - ۴۲۳)
فرهنگ فارسی عمید
(فَ خوا / خا)
طبقدار. حمال که چیزها بطبق بر سر برد
لغت نامه دهخدا
(زَخوَرْ / خُرْ)
دلق پوشنده. پوشندۀ دلق. که دلق پوشد، که دلق پوشیده است. پوشیده دلق. آنکه لباس مندرس پوشیده است. (ناظم الاطباء) ، درویش و زاهد. (آنندراج). گوشه نشین. (ناظم الاطباء). صوفی، باین تعبیر که دلق می پوشیده است. صوفی کامل. مرشد راه دان. اولیأاﷲ. (فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی) :
در میان دلق پوشان یک فقیر
امتحان کن وآنکه حقست آن بگیر.
مولوی.
هان و هان این دلق پوشان حقند
صدهزار اندر هزار و یک تنند.
مولوی.
که ای زرق سجادۀ دلق پوش
سیه کار دنیاخر دین فروش.
سعدی.
خوش می کنم به بادۀ مشکین مشام جان
کز دلق پوش صومعه بوی ریا شنید.
حافظ.
تو نازک طبعی و طاقت نیاری
گرانیهای مشتی دلق پوشان.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ / دِ)
پوشیده از عرق. پوشیده از خوی. آلوده به عرق:
شبنم غصه تراود ز رگ و ریشه گل
صبح از نشئۀ می چهره عرق پوش مکن.
علی خراسانی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
کسی که لباس کبود می پوشد مانند صوفیان. (ناظم الاطباء). رجوع به زرق شود
لغت نامه دهخدا
(رَ تَ / تِ)
کهنه پوش. پوشندۀ لباس کهنه، کهنه پوش از درویش و صوفی:
یکی خوبروی و خلق پوش بود
که در مصر یک چند خاموش بود.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قبا پوش
تصویر قبا پوش
کپاه پوش پوشنده قبا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طره پوش
تصویر طره پوش
آن که دارای طره است
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که جامه سبز در بر کند، اهل ماتم سوگوار، درخت پر برگ، زاهد، فرشته. یا سبز پوشان بهشت حوران بهشتی. یا سبز پوشان فلک. فرشتگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبر پوش
تصویر زبر پوش
بالا پوش، جبه، قبا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شب پوش
تصویر شب پوش
لباس شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلق پوش
تصویر دلق پوش
آنکه لباس مندرس پوشیده است، صوفی، گوشه نشین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طره پوش
تصویر طره پوش
دارنده طرّه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شب پوش
تصویر شب پوش
لباس خواب، روسری که شب هنگام خوابیدن به سر بندند
فرهنگ فارسی معین
زره پوش، سلاحدار، مسلح
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سقف مقوس، سقف طاقی
متضاد: تیرپوش، سقف مسطح
فرهنگ واژه مترادف متضاد